مراجع من بعد از اتمام حرفهایش در میانهی تماس تصویریمان مکث کرد. آماده بودم که فوری سراغ سؤال بعدی بروم که ناگهان گلویم به خارش افتاد. خوشبختانه، بطری آب کنارم بود و سریع آن را برداشتم تا خارش را برطرف کنم. در همین کسری از ثانیه سکوت اضافی، مراجعم فرصت درونبینی عمیقی پیدا کرد، انگار که همین وقفه تنها چیزی بود که لازم داشت تا به سرچشمهی الهام و انگیزهاش دست پیدا کند. متعجب سر جایم ماندم. چه اتفاقی افتاده بود؟ حیران در وضعیتی که زبانم را بند آورده بود و باز هم چند ثانیه سکوت، و او به درونبینی بسیار بیشتری رسید.
اگر صرفاً در همین موقعیت به یک نکتهی شگفتانگیز رسیده بودم، فوراً بعد از پایان جلسه آن را فراموش میکردم . . . اما این اتفاق چند روز بعد هم تکرار شد. تقریباً در همان نقطه از جلسه آن خارش گلوی لعنتی از راه رسید. همانطور که از بطری آب جرعه جرعه مینوشیدم، مکث طبیعی مراجعم طولانیتر شد و درونبینی های بیشتری را بیرون ریخت. عاقبت فهمیدم: شاید چیزی در آهنگ شتاب جلسه بود که باید با دقت به آن فکر میکردم. لازم بود که وقتی گفتوگو به نقطهای حیاتی میرسید، عامدانه چند لحظه سکوت در پیش بگیرم. نه از آن مکثهای طولانی که مراجع بماند که آیا اصلاً حواسم هست یا نه، بلکه وقفهای آنقدر کافی که پاسخ او پاسخی عمیق و فکرشده باشد.
این نظریه را در جلسات کوچینگ بعدیام پیاده کردم. دیگر مطمئن شدم که هر بار در میانهی گفتوگویی جدی مکث میکنم و چند جرعه آب مینوشم، این سکوت هر دوی ما را وارد یک قلمروی کاملاً تازه میکند. خارش ِ گلوی من یک بدبیاری فیزیولوژیکی را به یک ابزار کوچینگ تبدیل کرد.
حالا دیگر عامدانه آب مینوشم، و از قبل به مراجعانم دربارهاش میگویم تا احساس کنند که در این وقت اضافی فرصت دارند افکارشان را پردازش کنند. شاید همین ترفند ساده قدرتمندترین ابزار کوچینگ من باشد. اما چرا؟
کُوچها در برابر مراجعان
ما در مقام کُوچ همهی انواع ترفندهایی را یاد میگیریم که ما را به سوی سکوت سوق میدهند؛ برای همین است که وسط حرفهای مراجعانمان نمیپریم. در سرتان تا ۱۰ بشمرید. سه نفس عمیق بکشید. سؤالی را که پرسیدهاید روی کاغذ بنویسید. در مقابل، مراجعان ما که از مکثهای طولانی معذب میشوند، شاید سعی کنند با پاسخهای فوری این خلاء را پر کنند. پس از عبارتهای پرکننده استفاده میکنند یا سؤال را به خودِ کُوچ بر میگردانند. پس چطور میتوانیم به مراجعانمان کمک کنیم تا به سکوت احساس بهتری داشته باشند و از آن بهره ببرند؟ به جای آنکه فرصت رشد مراجع را از او بگیرید، خلاق باشید و عامدانه از هر آنچه اطرافتان هست استفاده کنید – حال چه بطری آب باشد، چه یک فنجان قهوه یا صرفاً دکمهی بیصدا کردن (mute). این برنامه بسیار نتیجهبخش است، به ویژه در مورد مراجعانی که تازه با کوچینگ آشنا شدهاند و شاید در مقایسه با مراجعانی که با مرور زمان ارتباط عمیقتری با آنها ساختهاید، بیشتر با سکوت معذب شوند. اما چطور؟
۴ گام برای عادیسازی سکوت:
- زمانی که گفتوگو به نقطهی اوج خود میرسد، در مورد مکث بهوجودآمده آگاهی داشته باشید و به مراجع اجازه دهید با افکارش کمی تنها بماند.
- روراست باشید و به مراجع بگویید که لحظهی سکوت فرا رسیده است. «میخواهم یک جرعه از قهوهام بنوشم و شما در این یک دقیقه کمی تأمل کنید.»
- فشار آن لحظه را بردارید و همان کاری را که گفتید انجام دهید. اگر گفتوگو حضوری یا ویدئویی است، لحظهای نگاهتان را روی فنجان قهوهتان متمرکز کنید و فشار تماس چشمی را از روی مراجع بردارید.
- سکوت را تأیید کنید. اگر احساس کردید اضطراب مراجع زیاد شده، دوباره توضیح دهید که دارید چه کار میکنید و دلیل آن چیست. «من میخواهم هنوز از قهوهام لذت ببرم. شما هم هر چقدر که لازم است فکر کنید.» تا زمانی که فکر کردنِ مراجع طول کشید، شما هم به نوشیدن قهوهتان ادامه دهید.
این ترفندها در تماسهای تلفنی هم نتیجهبخش است. فقط به این علت که مراجع شما را نمیبیند، برداشتن فنجان قهوهتان به این معنی نیست که قدرت این ترفند و دلیل آن از بین خواهد رفت.
سکوت در کوچینگ تیمی
این گامها به ویژه در محیطهای تیمی جواب میدهد، زیرا افراد برای شکستن سکوت به مکث طولانی نیاز دارند. به افراد تیم بگویید که منتظر میمانید و لازم نیست عجله کنند. اگر با تیم یا گروه بزرگی طرف هستید و به سکوت بیشتری نیاز دارید، برای مدت مشخص از اتاق بیرون بروید. «من میروم دوباره برای خودم قهوه بریزم. وقتی برگشتم، دوست دارم طی دو دقیقه نظرات شما را بشنوم.» اگر برای مدت زمان کافی مکث کنید، این لحظات سکوت عامدانه لحظات موفقیتآمیزی برای مراجعان شما خواهند بود.
ترجمه و تدوین : حسین گایینی
یک پاسخ
حسین جان سلام
از خواندن این مقاله خیلی لذت بردم و باهاش خیلی ارتباط خوبی برقرار کردم. خصوصا ۴ گامی که برای عادی سازی سکوت پیشنهاد دادید.
مثل همیشه ازتون یاد میگیرم .