۶ شاخص کارآمد بودن یک فرهنگ چیست؟
روز دوشنبه پانزدهم مهر ماه سال ۱۳۹۲، گردهم آیی “خانهی مدیران” میزبان ِ محمود سریعالقلم با عنوانِ “فرهنگ و کارآمدی” بود. آقای سریعالقلم ابتدا با بیان برخی از انبوه ِ مشکلات ِ اجتماعی و فردی ما ایرانیان، به کهنه بودنِ افکار ما اشاره کرد و ریشهی آن را فرهنگی دانست و در ادامه راه حلهای خود را برای حل مشکلات فرهنگی ارایه داد. چکیدهای از سخنان ِ محمود سریعالقلم:
نحوهی برخورد دستگاههای اجرایی با عامهی مردم، روش رانندگی شهروندان، وضعیت فرودگاهها و جادههای کشور… برخی مصادیقی هستند که نشان میدهند افکار ما و روش برخورد ما با مسایل قدیمی است.
ما تکنولوژیهای جدید و به روز داریم اما هنوز مشکل داریم و نحوهی مدیریتمان کهنه است. چون افکارمان قدیمی است. و دلیل آن این است که کشور ما یک کشور بینالمللی نیست. مدیران و کارگزاران و سیاستگزاران ما اندیشهی بین المللی ندارند. دلیل بینالمللی نبودنمان این است که ما به عنوان یک جامعه هنوز تصمیم نگرفتهایم که توسعه پیدا کنیم و از نظام بینالملل تاثیر بگیریم و تاثیر بگذاریم.
یک نمونه از کهنه بودن افکار در جامعهی ما این است که برای بسیاری نظام بینالملل به معنای امریکا و اسراییل است؛ اینها تفکرات دههی ۶۰ میلادی و افکار چپ و کمونیستی است که مانع ورود ما به دنیای جدید و استفاده از فناوری و تولید ثروت میباشد… دنیا فرصت و محلی ست برای کار و فعالیت و اثر پذیری و اثرگذاری…
مهمترین هدف حکمرانی تولید قدرت و ثروت برای کشور است، هر هدف دیگری حاشیهای است. تولید قدرت و ثروت به منظور فراهم کردن قدرت چانهزنی کشور و افزایش کیفیت زندگی مردم… بنابراین در این روزهای جدید پیش آمده در کشور، نیازمند تغییر افکار و پارادیم شیفت هستیم. به عنوان مثال باید از منظر علمی و به دور از ملاحظات سیاسی بررسی کنیم که اگر برنامهی هستهای قدرت و ثروت ملی به همراه ندارد، تغییرش دهیم و به برنامهی دیگری مثل برنامهی افزایش توان دریایی روی آوریم که پتانسیل بالایی داریم و حساسیت بینالمللی نیز نخواهد داشت…
با تغییر پارادایم فکری میتوانیم با دنیا کار کنیم و در نتیجه فرصتی برای حاشیهسازی نخواهیم داشت و به مزیت نسبی خود میاندیشیم و در صحنهی بین المللی اثر گذار خواهیم بود…
مانع بزرگ ما ایرانیان در این راه مسایل فرهنگی است… فرهنگ عمومی و مدنی جامعه در حوزهی توسعه به معنای فرهنگ کار جمعی است…
در این بخش شاخصهای کارآمدی را ذکر میکنم:
۱- زمانْ حساس بودن: آیا برای ما زمان مهم است. به عنوان مثال آیا برای ما مهم است که در دههی آینده کشور با چه مشکلاتی در خصوص تامین آب و محیط زیست روبهروییم؟… شما تا زمانی که در مدارهای بین المللی نباشید و رقابت نکنید، زمان برایتان مهم نیست.
۲- روشْ حساس بودن: باید روشمند باشیم… هر کاری، روش ِ خاص ِ خود را میطلبد. در طی سالهای اخیر به دلیل ِ حاکمیت رفتارهای پوپولیستی از روشمند بودن بیبهره شدیم چه در فرهنگ عمومی داخلی و چه در عرصهی بینالمللی…
۳- علاقه به یادگیری
۴- توجه به علم و روش علمی: برای انجام هر کاری باید از روش های علمی استفاده کرد. به عنوان مثال اینکه ما جهان را مجموعهی منسجمی پر از توطئه و نگاه امپریالیستی میبینیم؛ در تضاد کامل با این موضوع است.
۵- تعهد به سازمان: فراتر از منافع فردی و خانوادگی و گروهی، باید به سازمان و جامعه و کشور هم وفادار باشیم… کسی که دوبله پارک میکند؛ وجدان اجتماعی ندارد و فکر میکند کار او مهمتر از حقوق اجتماع است… ما به یک نهضت تمام عیار آموزش وجدان اجتماعی در ایران نیاز داریم تا افراد متوجه شوند که این جامعه و محیط زیست متعلق به همهی ماست و باید در حفظ آن بکوشیم
۶- تعهد به اهداف و دستور کار جمعی : ما نیاز به تفکر سیستمی به معنای رهیافت ِ سیستمی به کار و زندگی داریم… نتیجهی مطالعهی فراوان ِ من بر روی بیوگرافیِ بسیاری افراد ِ موفق نشان میدهد که یک اصل در زندگی این افراد چشمگیر است: تمرکز بر روی یک موضوع… این بی احترامی رسانهی ملی به جامعه از این جنبه است که اجازه میدهد فردی در بیش از پنجاه موضوع متفاوت در تلویزیون اظهار نظر کند… برای اینکه به زندگی علمی و سیستمی نگاه کنیم اولین شرطش این است که تخصصی نگاه کنیم… این جامعه نیازمند است که به شدت به سمت تخصصی شدن برود…
…
اگر به آسیب شناسی رفتارهای فرهنگی بپردازیم که در کدام حوزهها مضر است به اصل کارآمدی… نمونههایی از ویژگیهای فرهنگی را میتوان برشمرد:
مساله اول «دایرهی محدود اعتماد» است که من آنرا مهم ترین موضوع فرهنگ یک جامعه برای همکاری و رشد و توسعه می دانم. این یک مشکل تاریخی ما ایرانیان است که باید روی آن فکر و برنامه ریزی کنیم و موضوع اعتماد را در جامعه حل کنیم. اعتماد یک سرمایهی اجتماعی است.
موضوع بعدی «خودمحوری و خودخواهی» است که یک مشکل جدی در فرهنگ ایرانی است. «صنعت ابهام» مسالهی دیگر فرهنگی ما است. ما در زندگیمان میآموزیم که هر چه مبهمتر باشیم، بهتر است. در چنین جامعهیی توسعهی ملی صورت نمیگیرد و این مخفیکاریها باعث میشود افراد نتوانند با یکدیگر کاری انجام دهند. ویژگیهای بعدی فرهنگ عمومی ما «تعطیلی زمان و آینده» ، «به هم زدن توافق ها» ، «انحصارطلبی در بهره برداری از امکانات» «جدی نبودن در کارها» و «کم توجهی به حقوق دیگران» است. «قدرت خارقالعادهی ما در انطباق با هر شرایطی» دیگر ویژگی ماست. ما افرادی را داریم که در دههی هفتاد طرفدار سازندگی بودند، در اواخر آن دهه طرفدار اصلاحات شدند، در هشت سال ِ گذشته طرفدار مهرورزی بودند و الان دو ماه است که طرفدار اعتدال شدهاند… نیازمند بحث و آموزش هستیم که ایرانی باید دارای یک شحصیت باشد. چند شخصیتی بودن ضد توسعه است… نیازمند پذیرش تنوع افکار هستیم. بپذیریم که هر کسی “حق” دارد افکار و رهیافتهای گوناگون به موضوعات مختلف داشته باشند… اینگونه نباید باشد که روزنامهای در تهران شاقول به دست همهی اظهار نظرها را بسنجد و اگر مخالف آن بود گوینده را صهیونیستی بداند، این همان تفکر کمونیستی است که راه را بر پذیرش هر فکر مخالفی میبندد…
«زرنگیهای کوتاه مدت» و «وارونه جلوه دادن واقعیتها» از دیگر ویژگیهای فرهنگی ِ ماست.
در مجموع به نظر میرسد ما نیازمند یک نهضت اجتماعی هستیم تا این اتفاقها بیفتد:
ما باید حرکت کنیم از فرد به جمع؛ از فرد به سازمان؛ از ابهت فرد به توانایی فرد… از شوکت فرد به ظرفیتهای فکری فرد… باید معیارهای بزرگی عوض شود. افراد باید به سبب فکر و اندیشه بزرگی یابند نه به سبب پست و مقام…
ما باید حرکت کنیم از خودنمایی فرد به مهارتهای مدیریتی؛ از تبعیت از فرد به تبعیت از قانون و آییننامهها؛ از وفاداری به فرد به وفاداری به سازمان؛ از وفاداری به طایفه و قبیله به وفاداری به جامعه و کشور و وفاداری به فکر و اندیشه حرکت کنیم.
در مجموع باید از غریزه به معنای عصبانیت، خود محوری، حسادت، کینهتوزی و خشونت عبور کنیم و به فکر و اندیشه برسیم… در جوامعی که غریزه از فکر مهمتر است، نامها مهمتر هستند؛ در حالی که در جامعهای که سیستم و فکر و دانش و توانایی مهم است؛ شما افراد را و نامها را نمیبینید… باید کارهای عقلانی را به عادت تبدیل کنیم در خانواده، جامعه و حکومت… معتقدم در کشورمان به لحاظ “حقوقی” هنوز حکومت تشکیل ندادهایم؛ چون هنوز کارها با افراد انجام میشود نه با آییننامهها…
حال مناسب است که به راهحلها و روشها بپردازیم:
۱- ارزش قایل شدن به فکر و تخصص
۲- ارزش قایل شدن به تفاوتهای فکری و استنباطی
۳- ایجاد و فرآیندهای اجماع سازی
۴- فرهنگ اشتراکسازی از طریق شبکه و مجموعهسازی
۵- پشت سر گذاشتن موضوع نقد و انتقاد پذیری
۶- پذیرفتن تغییر
۷- اهمیت دادن به EQ و آموزش آن
۸- افزایش مطالعهی تخصصی و عمومی
۹- مسوولیتپذیری
۱۰- تعامل بینالمللی
۱۱- تسلط بر زبان انگلیسی: باید صریح و شفاف سخن بگوییم و اگر ناراحت میشوید از شما عذر میخواهم؛ به نظر من به دلیل اینکه زبان انگلیسی بسیار تخصصی و دقیق است؛ کسی که به زبان انگلیسی مسلط نیست، نمیتواند منطقی بیاندیشد و نمیتواند مسایل را دقیق بررسی کند.